Mad,Black,Rose
The beautiful people
September 19, 2018
Time
My code has classified: "long black", "dark beer", "poker", "sentiment analysis", and "kidney stones" as one group.
May 21, 2012
پیر و فرتوت
قدیم وختی میخواستی بیای، از چند روز قبل حس می کردم...
قلبم بالا و پایین می پرید که همین امروز و فرداس که بیاد
اما الان دیگه پیر و فرتوت شدم!
دیگه حس نمی کنم که داری میای، داری میای؟!
دیگه حس نمی کنم، اما پر از احساس بودن هات هستم
راه ها، نوشته ها، حرف ها، آغوش ها، اشک ها، خندیدن ها، خشم ها و غصه ها
.
.
.
قدیم می گفتم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
اما حالا چه بیایی چه نیایی غم از این دل نرود...
پیر و فرتوت شدم! دیگه توانی در من نیست!
بی امید، منتظر جدایی از این زمین لاکردار و کانکت شدن به بابای بچه ها موسوم به خدا
آیه ی یاس نیس اینا
از یه جنس دیگه س
از جنس انتظار برای تموم شدن انتظار و رسیدن به یار
موسیقی ش تموم نمیشه و گوشامو پر کرده
پیر و فرتوت شدم! اما خشنود از بودن با تو در تک تک این لحظات
تکرار محبتی که هیچکس جز من با تو بش نرسید
با تو صبح میشه، با تو شب
با تو بیداری، با تو خواب
با تو شک در خشم یا لبخند
با تو خواندن روی کلیدهای سفید
زیباتر شدنت با کلیدهای سیاه
.
.
.
کافه ها دیگه جای عشق نیست
پر از ادا و توحش و پز و شهوت
و کافه دار از بس که سرش واسه بسته شدن دکونش درد نمی کنه، دیگه حالی بت نمی ده
صبح در تاریکی پیر بیدار می شم
یخ، سکوت، صدای هوای وحشی در گوشم
این شهر کثیف حالا که خوابه ترسناک تره
بغض می کنم و فک می کنم یه ماشین میاد و منو می بره باغ!
آخ با این که پیر و فرتوت شدم اما چقد دلم تنگ شده برات
.
.
.
January 1, 2012
December 31, 2011
سقوط
خواهش های فراموش شده و از یاد رفته
تکرار بی مفهوم زنده ماندن به امید نمردن و خوش زیستن
تماشای لذت بی فرهنگی، چاپلوسی، شیطنت، سادیسم و هوسبازی
بی مهری به نزدیکترین ها برای حفظ خوشرویی در برابر دورترین
سرکوب خویشان و جان باختن از برای غریبگان
فرداروزی مگر پایانی باشد.
نمایشنامه هایی که از سر عشق قرار نوشتنشان گذاشته می شوند
زیستن آن گونه مخوف و بدبخت وار که بی اهمیت ترین لکه ی کثیف زندگی خوشش بیاید
التماس به آنانی که نباید
و رو گرفتن از فرط توانایی و پرهیز
بریدن درختان و پیله بستن دور عیب ها و پروانه شدن کینه ها
نگاه های پر شهوت آمیخته به دستان یاری و برادری
انتظار برای دست دادن اندک زمانی تشنج و فشار
صحبت از سکس و بیماری جنسی برای گذران لحظات خوش همکاری
اشتیاق دیدن دلدار برای ایمیل کردن روزیافته هایش برای پدر پدر پدر عموی رفیق ناخواسته ی فیلمبردار آپارتمان همسایه
دودکردن سیگاری برای تعریف و هم زدن ساعات آرامش با ننگ
جرعه ای شراب برای چک زدن اعمال واجب انجام نشده مسیر پیشرفت و ترقی
ترسم اما هنوز از تنهایی ست...
January 26, 2011
مرده
واقعیت را می دانی
حقیقت را به تو می گویند
افسوس...
فرار می کنی از حقیقت
و این تلخ ترین واقعیت است
هرگز به فکر خوبی های گذشته کار بدی انجام نداده ام
اما در حسرت بدی های زمانه چه بسیار که از خوب ها گذشته ام و می گذرم
دروغ ها را محکم تر می گویم
و به عاقبت کارها کم تر می اندیشم
فرار می کنم و این تلخ ترین واقعیت است
Subscribe to:
Posts (Atom)