September 1, 2010

زندگی راحت با چشم و گوشی بسته

صبح سردیه. چشام از بی خوابی شدید دارن میزنن بیرون. یک هفته س که ازش هیچ خبری نیس. یک هفته س که نخوابیدم. یه عمره که ازش خبری نیس. یه عمره که نخو.ابیدم. نمی دونم چرا این فکر لعنتی ولم نمی کنه. خونه به هم ریخته س. پر شده از جعبه های مختلف. من یک پناه می خوام. یه پناهگاه امن. یه پناه که از من و کارام بدش نیاد. یه پناه که بخواد بیشتر و بیشتر با من باشه و منو پایین نکشونه و پایین نگه نداره. یکی که واسه با من بودن حرفی داشته باشه بزنه. حرفی در مورد خودمون دو تا. حرفی در مورد زندگی خودمون. نه حرفی در مورد زندگی بقیه. نه حرفی در مورد بقیه. خسته شدم از بس خوشی بقیه رو شنیدم. با من به هیشکی خوش نمیگذره. اینو قبول می کنم. چون من می خوام فقط خودمون باشیم. ما دو تا. من نمیخوام گوشه یه زندگی باشم. میخوام خودم یکی از سازنده های اون زندگی باشم. حیف که نمی تونم. دیگه خیلی دیره. دیگه خیلی خسته م. دیگه خیلی وقته که خسته شدم. این رودی که جریان تندش همه چیزو با خودش می بره، متوجه نیست که منم توی اون آب دارم شنا می کنم. خیلی وقته که خودمو رها کردم. خیلی وقته که دیگه شنا نمی کنم. من توی اون رود هستم. اما رود منو با خودش می بره... نمیدونم اینا اسمش چیه؟ این که خواسته ت رو با بهانه های مختلف توجیه کنی و انجام بدی. یا این که خواسته نامعقولت رو حق خودت بدونی. باور کن چشام داره میسوزه از شدت اشک و دود سیگار و الکل... کاش یه جوابی داشتی بدی... تو نمیخوای واقعی باشی. حرف راستی رو میزنی ولی یه دروغ بزرگ هستی. یه دروغ بزرگ. اگه حال تو رو گرفته باشن چطور به موفقیت هات فک می کنی و بهشون میرسی؟؟؟ اگه این ممکنه، پس چرا من نتونستم با حال خرابم به هیچی برسم؟ چرا تو با نبودن من می تونی بخندی، اما من حتی نمی تونم لبخند بزنم؟ چرا چرا چرا؟ چطور حتی اگه یه بار لبخند بزنم مقصرم؟ چرا بدیای من همیشه توی فکرته اما بیانت خوبیای دیگه س؟ نه! اشتباه می کنم. بدیا رو هم میگی. البته اونایی رو که به منم برمی گرده. یعنی فک می کنی که برمیگرده...فقط تویی که فک می کنی این بدیا به من برمی گرده. بسه. دیگه ازت هیچی نمیخام. دیگه ازت هیچی نمیخام. هیچی... اینقدر عصبانی هستم که می تونم همه دنیا رو به آتیش بکشم. کاش می فهمیدی چقد این حرفا برام مهمه. کاش می فهمیدی. کاش میفهمیدی چقد حرفات برام مهمه. کاش میدیدی که هیچ حرفیم رو یادت نمیمونه. کاش میدیدی که همه حرفامون رو فراموش کردی. کاش میدیدی کف فقط حرفای دیگرون رو به یاد میسپاری و نگرانشون هستی... کاش میفهمیدی دارم می میرم. نکنه روز مرگم ببینم که آروم شدی... دیوونه م کردی. دیوونه م کردی. دیوونه م کردی ای سیگار تکراری. ای سیگار تکراری که هرچی تو رو میکشم، تموم نمیشی و دودت میره توی وجودم و منو به مرگ نزدیک و نزدیک تر می کنه. بدبختم. چون اینقدر عاشقم که با وجود همه این چیزا حاضر نیستم بکشمت. اما در مورد خودم...