May 30, 2010

احترام به منوچهر احترامي

توي ده شلمرود
حسني تک و تنها بود

حسني نگو بلا بگو
تنبل تنبلا بگو
موي بلند روي سياه
ناخن دراز واه واه واه
نه فلفلي نه قلقلي
 نه  مرغ زرد کاکلي
هيچکس باهاش رفيق نبود
تنها روي سه پايه نشسته بود تو سايه
باباش ميگفت: حسني مياي بريم حموم؟
نه نميام نه نميام
سرتو مي خواي اصلاح کني؟
نه نمي خوام نه نمي خوام

کره الاغ کدخدا
يورتمه مي رفت تو کوچه ها
الاغه چرا يورتمه ميري؟
دارم ميرم بار ببرم
ديرم شده عجله دارم
الاغ خوب و نازنين
سر در هوا سم بر زمين
يالت بلند و پرمو
دمت مثال جارو
يک  کمي به من سواري ميدي؟
-نه که نميدم
چرا نميدي؟
واسه اينکه من تميزم
 پيش همه عزيزم اما تو چي؟
موي بلند روي سياه
ناخن دراز واه واه واه!

غاز پريد تو استخر
تو اردکي يا غازي؟
من غاز خوش زبان
مياي بريم به بازي؟
نه جانم
چرا نمياي؟
واسه اينکه من
صبح تا غروب
ميون آب کنار جو
مشغول کار شستشو
اما تو چي؟
موي بلند روي سياه
 ناخن دراز واه واه واه

در وا شد و يه جوجه
دويد و اومد تو کوچه
جيک جيک کنان
گردش زنان
اومدو اومد پيش حسني
جوجه کوچولو
کوچول موچولو
 مياي با من بازي کني؟
مادرش اومد قدقدقدا
برو خونتون تو رو به خدا
جوجه ريزه ميزه
 ببين چقد تميزه؟
 اما تو چي؟
موي بلند روي سياه
ناخن دراز واه واه واه

حسني با چشم گريون
 پا شد و اومد تو ميدون:
آي فلفلي آي قلقلي
 مياين با من بازي کنين؟
نه که نميايم
چرا نمياين؟
فلفلي گفت:
من و داداشم
و بابام و عموم
هفته‌اي دو بار ميريم حموم
اما تو چي؟
قلقلي گفت:نگاش کنين
موي بلند روي سياه
ناخن دراز واه واه واه

حسني دويد پيش باباش
حسني مياي بريم حموم؟
ميام ميام
سرتو ميخواي اصلاح کني؟
ميخوام ميخوام
حسني نگو يه دسته گل
 تر و تميز و تپل مپل

الاغ و خروس و جوجه غاز و ببعي
 با فلفلي با قلقلي با مرغ زرد کاکلي
حلقه زدن دور حسن
الاغه ميگفت:
اگه کاري نداري بريم الاغ سواري
خروسه مي گفت:
قوقولي قوقو قوقولي قوقو
 هر چي ميخواي فوري بگو
مرغه مي‌گفت:
حسني برو تو کوچه
بازي بکن با جوجه
غاز مي‌گفت:
حسني  بيا با همديگه بريم شنا
توي ده شلمرود
حسني  ديگه تنها نبود

May 25, 2010

شادي در راه

خانومي و آقايي دارن برمي گردن!

May 24, 2010

shining

ترسي سنگين سرتاسر وجودم را فراگرفته است
ولي اميد بار ديگر در دلم جوانه زد
تمام تلاش و خواهشم براي حفظ تو و آرامشي است كه در با تو بودن به من هديه مي شود


May 23, 2010

smell the coffee

ته سیگارها را می بینم که یکی یکی در کیک نیمه گاز زده ی صبحانه ات فرو می روند
انگار تولد دردی عظیم را جشن گرفته ام
تولد من است
غم و اندوه ها را یکی یکی حدس می زنم و باز می کنم 
از آن چه بیرون می آورم ذوق زده و خوشحال می شوم
و تشکر می کنم...
ترس تنهایی دارد همه وجودم را ذوب می کند
دروغ ها به میهمانی ام نیامده اند و هنوز قلبم برای آمدنشان می تپد
اولین تولدیست که تو در کنارم نیستی 
شمع هایش را بی تو فوت کرده ام و با خاکسترشان کیک تولدم را تزیین کرده ام
دریغا که یک سال پیرتر شدم

May 9, 2010

مسخره

لحظه هايي كه باز نمي گردند
دروغ هايي كه بي دليل به زبان مي آيند
خواهش هايي كه هرگز بيان نمي شوند
و عمري كه زودتر تمام مي شود

خواب كه نمي روم اما به خواب مي بينم
كه همه مان از حقيقت فرار مي كنيم
در زندان دروغ ها باقي مي مانيم
حاضر به عاشقي و زندگي نيستيم

دليل اين طور تلف كردن همه چيز را نمي دانم
اين خودخواهي چيست كه همه مان را به ذلت وا داشته است؟
كاش كاش كاش كاش
براي زيبايي، براي عشق، براي حقيقت راست مي گفتيم

May 6, 2010

بيخيالي

هجده ساله ام
با موهاي تراشيده
تا ظهر مدرسه
عصرها در خيابان ها به دنبال دختران داف
شب ها در حال چت و تلفن
نيمه شب ها هم اس ام اس
خواب كه مي روم واقعي واقعي مي شوم