June 23, 2025

پرواز

چشم‌هایم را در جامى از خاکستر شسته‌ام نه مى‌بینم نه فراموش مى‌کنم تو نبوده‌ای مدت‌ها سال ها ماه ها روزها و من با جمجمه ی خاطرات در تابوتی بى‌صدا پرسه مى‌زنم هیچ نجوايى نیست تنها کفش‌هایت هر شب خودشان را از پاهای برهنه ی قلبم از بام تخت رها مى‌کنند پوستم مدت‌هاست که لمس را وانهاده تنها با نامت ترک مى‌خورد وقتى در دل شب خاموش فریاد می زنم آن نام بیدادگر درمانت را دلم در چارچوبى تهى به جا مانده با لبخندى که هنوز زخم مى‌زند به شکستنم من اینجايم در تاریکى مطلق با ساعتی که تو را هرگز نشان نخواهد داد و نفس مى‌کشم نه براى زیستن که برای براى نبودنت برای برای نابودنم

September 19, 2018

Time

My code has classified: "long black", "dark beer", "poker", "sentiment analysis", and "kidney stones" as one group.

May 21, 2012

پیر و فرتوت

قدیم وختی میخواستی بیای، از چند روز قبل حس می کردم...
قلبم بالا و پایین می پرید که همین امروز و فرداس که بیاد
اما الان دیگه پیر و فرتوت شدم!
دیگه حس نمی کنم که داری میای، داری میای؟!
دیگه حس نمی کنم، اما پر از احساس بودن هات هستم
راه ها، نوشته ها، حرف ها، آغوش ها، اشک ها، خندیدن ها، خشم ها و غصه ها
.
.
.
قدیم می گفتم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
اما حالا چه بیایی چه نیایی غم از این دل نرود...
پیر و فرتوت شدم! دیگه توانی در من نیست!
بی امید، منتظر جدایی از این زمین لاکردار و کانکت شدن به بابای بچه ها موسوم به خدا
آیه ی یاس نیس اینا
از یه جنس دیگه س
از جنس انتظار برای تموم شدن انتظار و رسیدن به یار
موسیقی ش تموم نمیشه و گوشامو پر کرده
پیر و فرتوت شدم! اما خشنود از بودن با تو در تک تک این لحظات
تکرار محبتی که هیچکس جز من با تو بش نرسید
با تو صبح میشه، با تو شب
با تو بیداری، با تو خواب
با تو شک در خشم یا لبخند
با تو خواندن روی کلیدهای سفید
زیباتر شدنت با کلیدهای سیاه
.
.
.
کافه ها دیگه جای عشق نیست
پر از ادا و توحش و پز و شهوت
و کافه دار از بس که سرش واسه بسته شدن دکونش درد نمی کنه، دیگه حالی بت نمی ده
صبح در تاریکی پیر بیدار می شم
یخ، سکوت، صدای هوای وحشی در گوشم
این شهر کثیف حالا که خوابه ترسناک تره
بغض می کنم و فک می کنم یه ماشین میاد و منو می بره باغ!
آخ با این که پیر و فرتوت شدم اما چقد دلم تنگ شده برات
.
.
.

January 1, 2012

ویران

یک نعره مستانه از این جا نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد

December 31, 2011

سقوط

خواهش های فراموش شده و از یاد رفته
تکرار بی مفهوم زنده ماندن به امید نمردن و خوش زیستن
تماشای لذت بی فرهنگی، چاپلوسی، شیطنت، سادیسم و هوسبازی
بی مهری به نزدیکترین ها برای حفظ خوشرویی در برابر دورترین
سرکوب خویشان و جان باختن از برای غریبگان

فرداروزی مگر پایانی باشد.

نمایشنامه هایی که از سر عشق قرار نوشتنشان گذاشته می شوند
زیستن آن گونه مخوف و بدبخت وار که بی اهمیت ترین لکه ی کثیف زندگی خوشش بیاید
التماس به آنانی که نباید
و رو گرفتن از فرط توانایی و پرهیز
بریدن درختان و پیله بستن دور عیب ها و پروانه شدن کینه ها
نگاه های پر شهوت آمیخته به دستان یاری و برادری
انتظار برای دست دادن اندک زمانی تشنج و فشار
صحبت از سکس و بیماری جنسی برای گذران لحظات خوش همکاری
اشتیاق دیدن دلدار برای ایمیل کردن روزیافته هایش برای پدر پدر پدر عموی رفیق ناخواسته ی فیلمبردار آپارتمان همسایه
دودکردن سیگاری برای تعریف و هم زدن ساعات آرامش با ننگ
جرعه ای شراب برای چک زدن اعمال واجب انجام نشده مسیر پیشرفت و ترقی
ترسم اما هنوز از تنهایی ست...