April 6, 2006

reality



چگونه رها شوم؟
براي با تو بودن
فريب نيستم
تو فريبا
مي روم
از شرم اين فريب
نگاهت را ببند
همچون گامي محكم بر مرگ من
گناهكارم
هميشه
هر گونه
به هر نماز
به هر سجاده كه سر نهم
وگر به خاطر مي آوري
قطرات آب را بر من ببند
دروغ مي گويم
به سادگي همان تشنه بودنم
دروغ مي گويم
به سادگي همان تصوري كه مرا نابود مي كند
مي شنوم
كلمات ناگفته ات را
تكرار كن و بلند فرياد بزن
من مي روم
به پستي همان فريبي كه جاي مرا گرفت
به پستي همان انديشه اي كه بندگي ام را گرفت
بزرگ تر از اين دشت منم
و من در با تو بودن هيچ
من مي روم
گذشته تكرار مي شود
با يادت مي نويسم
همه ي آن هايي را كه نمي توانم بگويم
گذشته
زمزمه مبهم همگان
براي كيست؟
نه براي هيچ كدامتان
تنها و تنها
تا ابد
براي تو مي نويسم


3 comments:

Unknown said...

khaili ziba neveshte booodid va albate khaili ham mobham....rasti sale jadid ro tabrik migam

بیگانه said...

سلام..خوبی .کم مینویسی ولی زیبا

Anonymous said...

میای از این ورا گذری ... دلو هر جا بخوای میبری ... ای بابا ...کجا کجا... با ما اینجوری نباش من میمیرم برای ترانه خراب کردن ... استعداده دیگه چی کار کنم