July 26, 2005

neither a cat, nor a tiger


من دیگر رفتم

آماده ام

برای مرگ

برای رفتن به سوی ابدیت

برای رسیدن به پله ی بالاتر

رنج می خواهم

چه خواهم شد؟

یابویی باربر؟

مور؟

نور؟

میوه ای خشکیده؟

آبرویی یاخته؟

تنفسی آشفته؟

نگاهبانی نگران؟

آتش؟

آب؟

باد؟

یا حتی دیوانه ای دیگر؟

و شاید تکرار عروسکی بودن...

عروسکی برای خریدن

عروسکی برای داشتن

عروسکی برای به رقص در آوردن

عروسکی برای عشق ورزیدن

عروسکی برای بازی

عروسکی برای سکوت

عروسکی برای غبطه ی زیستن

و شاید تکرار این در دست ها چرخیدن

و شاید تکرار این به خون نشستن ها

و شاید تکرار این در خود فرو نشستن ها

و شاید تکرار این من بودن

من بودن؟

بلکه من نبودن!

ای برزخ!

بر من نمی توانی دلیلی بیاوری

چرا؟

که من، من نبوده ام

که من، به آن من نبوده ام

که من، به من نیاویخته...

چه کسی خواهد گریست در مرگ من؟

چه کسی خواهد فهمید؟

اشک ها برای من ریخته نمی شوند

لیک برای با من بودن ها

و چه نیک برای هرگز با من نبودن ها!!!

وسعت کلام از این اتاق تنگ تر است

مسخره و بیگانه به هم دوختن کلمات

رفتم به سوی سکوت

رفتم به سوی سکوت

رفتم به سوی سکوت

زیبایی زیباست

همه چیز زیباست

چه می توان کرد در برابر این همه زیبایی؟

سکوت؟

سکوت...

و سکوت...

و سکوت...

و سکوت...

کوچه های تاریک

کوچه های بلند و بن بست

کوچه باغی های زیبا

با آن چاقوکش های ترسناکشان

چترهای سیاه

و باران شدید

به دید این لحظات شما را نگریستم و چه زیبایید.

چشمانی نو

و چه لذتی زبانه خواهد کشید...

درنگ

این به جوش آورنده ی خون در رگ ها

فراموش کرده ام...

و رفته ام...

من دیگر رفتم.



5 comments:

Anonymous said...

che sard o talkh , chera ?

Anonymous said...

چيزي خوفناك تر از تكيه گاه نيست .. و اين سزعت را چون قاصدك به دست باد داده اند آن يك عده .. اما در خفاخانه هاي ضميرشان چبزي را پنهان و سرسختانه نگه داشته اند ....

Anonymous said...

I’m going slightly mad , I’m going slightly mad

Anonymous said...

it finally happened...

Anonymous said...

مدتها می آمدم اما تنها با سکوتی پنهان در رز سیاه روبه رو میشدم.رفتم و آمدم ،کم کم فراموشش کردم ،اشتباه میکنم بازگشتم میگوید که من فراموش نکرده ام اما نمیدانم باید از شکسته شدن این سکوت شاد باشم یا...نمی دانم ...هیچ نمیدانم