August 4, 2005

architecture


ريشه، هنر است و فن در کنار آن قرار مي گيرد. ترکيب بندي اجزا و ارائه ي يک نتيجه ي زيبا اصل نيست و هدف اصلي "خلق" است. معماري يک کل است نه بدين معنا که اجزا را جمع کنيم لذا زيبايي بصري هدف نهايي نيست زيرا با خلق نظرات نو، اين ها پس زده خواهند شد. براي خلق، بحث هاي نظري در پيدا کردن رابطه است. توجه به رابطه ها نمي تواند از معماري جدا باشد. مي توانيم از اين باب به آموزش معماري، خلاقيت و ابداع در معماري، هنر و زيبايي در معماري وارد شويم. هر تلاشي که در زمينه ي معماري انجام مي شود، اين حس را بر مي انگيزد که معماري را به کل انجام داده ايم، در حاليکه اين تنها يک جزء است و اين يک "مفهوم" کلي است (مثل اين که به نقطه اي از در اشاره مي کنيم و مي گوييم:"اين در است". با اينکه درست مي گوييم اما آن نقطه واقعا در نيست) معماري ذاتا يک مفهوم کلي است. انسان سيال است، جاري است.کلي است که اگر آن را شناختيم، قطعا اشتباه کرده ايم و اگر انسان راکد شود، منجمد مي شود و از دست رفته است. هيج راهي براي شناخت يک کل نيست مگر تعريف حدود آن.