October 29, 2005

unreal


"اي عزيز! پروانه قوت از آتش خورد. بي آتش قرار ندارد و در آتش وجود ندارد، تا آنگاه که عشق او را چنان گرداند که همه ي جهان آتش ببيند. چون به آتش رسد خود را بر ميان زند. خود نداند فرق کردن ميان آتش و غير آتش. چرا که عشق هم خود آتش است. چون پروانه خود را بر ميان زند سوخته شود. همه نار شود. از خود چه خبر دارد؟ و تا با خود بود، در خود بود..."
عين القضاة همداني

No comments: