May 9, 2010

مسخره

لحظه هايي كه باز نمي گردند
دروغ هايي كه بي دليل به زبان مي آيند
خواهش هايي كه هرگز بيان نمي شوند
و عمري كه زودتر تمام مي شود

خواب كه نمي روم اما به خواب مي بينم
كه همه مان از حقيقت فرار مي كنيم
در زندان دروغ ها باقي مي مانيم
حاضر به عاشقي و زندگي نيستيم

دليل اين طور تلف كردن همه چيز را نمي دانم
اين خودخواهي چيست كه همه مان را به ذلت وا داشته است؟
كاش كاش كاش كاش
براي زيبايي، براي عشق، براي حقيقت راست مي گفتيم

2 comments:

padideh said...

از دستهایمان بیرون رفته ایم
از چشمهایمان
همه چیز این خاک را کاویده ایم
ما به همراه آب و باد و خاک و آتش
تبعید این سیاره شده ایم
و اینجا
زیبا ترین جا
برای تنهایی است

padideh said...

inghadr dooroogh sheniiidim va iinghadr farib khordiim ke tanhaii ra goziidim .