October 30, 2002

second chance


چهارشنبه، آخر هفته، چی کار باید بکنم؟ همه ی دروازه ها مسدود شده، همه ی جاده ها رو آب گرفته، همه ی پل ها خراب شده... دیگه راهی به اون ده قدیمی نمونده. من همه ی سرمایه م رو ریختم توی زمینای حاصل خیز اون ده که رودخونه ش از کوه گذشته ی خودم سرچشمه می گرفت. همه ی گذشته یی که با برف زمستون سالم مونده بود و هیچوخ با بارون بهار پایین نیومده بود. می دونی چیه؟ هیچ وخ بهار بارون نیومده بود! همه چی به نفع تابستون تموم شده. تابستون تعطیله. مثه مرگه. گرمه. داغه. عرق آدم رو خفه می کنه. دیگه حرفی ندارم.