July 27, 2009

بارقه اميد


با تو حیات و زندگی بی‌تو فنا و مردنا
زانک تو آفتابی و بی‌تو بود فسردنا

خلق بر این بساط‌ها بر کف تو چو مهره‌ای
هم ز تو ماه گشتنا هم ز تو مهره بردنا

گفت دمم چه می‌دهی دم به تو من سپرده‌ام
من ز تو بی‌خبر نیم در دم دم سپردنا

پیش به سجده می‌شدم پست خمیده چون شتر
خنده زنان گشاد لب گفت درازگردنا

بین که چه خواه کردنا بین که چه خواه کردنا
گردن كرده‌اي دراز پنبه بخواه خوردنا



No comments: