نگران هستم. تا حالا هزار تا کاغذ پاره کردم و باز نوشتم. يه بار عهد کردم که هر چيزي که نوشتم نه خط بزنم و نه پاره کنم. اما نشد. يه بار خواستم از بچه گيم شروع کنم و تا الان هرچي که اتفاق افتاده رو بنويسم. اما نشد. يه بار خواستم فقط از وضعي که الان دارم بنويسم. اما نشد. يه بار خواستم از آينده ي که توي ذهنمه (چه دروغ بزرگي) بنويسم. اما نشد. يه بار خواستم فقط از تو بنويسم. اما نشد. يه بار خواستم فقط اسمت رو بنويسم. اما نشد. يه بار خواستم دروغ بنويسم. اما نشد. ساعت بيست و يازده دقيقه ي چهارشنبه ست و من هنوز هيچي ننوشتم. کاشکي به اندازه همه ي اين چيزا وقت بود تا همه ش رو مي نوشتم. اما نميشه!
6 comments:
na...benevis. haminayi ro ke ta alan mineveshty... mesle hamina benevis. az inam zeeba tar benevis. har chy delet mikhad benevis. Rahat benevis. man dust daram neveshtaneto, har chy ke bashe. Pas ghatesh nakon. sobe 5shanbast. nazdeeke.
منم دچار اين بدبختي ها شدم رفيق ، گاهي آدم دچار يه چارچوب ميشه که خودش واسه خودش ساخته ، و بعد احساس خفگي ميکنه از اين قفس خودساخته ، و همينه که طرف ميگه ، تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز
salam
ino ghabl az inke rai bedi bekhoon:
http://mag.gooya.com/president84...ives/ 031731.php
rasti mishe be in weblog khogel link bedam?
http://mag.gooya.com/president84/archives/031731.php
راست می گی
اولش که داری در موردش فکر می کنی می بینی کلی حرف داری که خودش یه کتابه اما وقتی پای نوشتم میاد وسط راست می گی 8:11 که خوبه 400:11 ساعت دیگه هم نمی تونی بنویسی. اما یه ضبط بردار حرف بزن. من امتحان کردم شد!
Post a Comment